در پی نقد کتاب " بررسی تحلیل سنت اندرزنامه نویسی سیاست در تاریخ میانه ایران" توسط سرکار خانم مناعلی مددی ،جوابیه ای توسط نویسنده کتاب دکتر سینا فروزش به نگارش درآمده که در اینجا منعکس می شود.
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
|
نه هر که آینه سازد سکندری داند
|
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
|
کلاه داری و آیین سروری داند
|
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
|
که یار، خود روش بنده پروری داند
|
غلام همت آن رند عافیت سوزم
|
که در گداصفتی کیمیاگری داند
|
وفا و عهد، نکو باشد ار بیاموزی
|
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
|
بباختم دل دیوانه و ندانستم
|
که آدمی بچّهای، شیوۀ پری داند
|
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
|
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
|
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
|
که قدر گوهر یک دانه، جوهری داند
|
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
|
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
|
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
|
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند.
|
در پی نشر مطلبی در نشریۀ «کتاب ماه ادبیات» شمارۀ 78 (پیاپی 192) – مهرماه 1392، تحت عنوان «شایستۀ تقدیر یا شایستۀ انتقاد؟» از سرکار خانم منا علی مددی، این جوابیه، ضمن پرهیز از کلی گوئی و اطالۀ کلام، با حفظ حرمت منتقد محترم، توجه ایشان را به نکاتی چند، آن هم از سر دلسوزی و نصیحت، جلب می نماید:
1- در آغاز این نوشته، از منتقد محترم بسیار سپاسگزارم که منت گذاشتند و آثار ناچیز بنده را که حاصل 6 سال زحمت اینجانب است مطالعه فرموده و نقدی، اگر چه آراسته با بداخلاقی، به نگارش درآورده اند. آثاری که پس از سال ها انتظار، در دو سال پیاپی، توسط سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی چاپ و منتشر شده است.
2- اینجانب در ابتدا قصد پاسخ به نقد مذکور را نداشتم زیرا حیات علم به نقد و ردّ است و رشد علمی نویسندگان نیز مدیون نعمت نقد است تا آنجا که باور قلبی ام بر این است که دست همۀ نقادان منصف و اخلاقی را باید بوسید، اما با دیدن نقد مذکور نگران آن شدم که سکوت، در بازار بداخلاقی های زمانه، به تضعیف جایگاه نقد، اخلاق و انصاف علمی منجر شود. اگرچه ادعا ندارم که:
هزار نقد به بازار کاینات آرند یکی به سکۀ صاحب عیار ما نرسد.
3- منتقد محترم حتماً تصدیق می فرمایند که در حوزۀ تخصصی اندیشه های سیاسی که رشتۀ تحصیلی و تخصص علمی ایشان نیست نباید ورود پیدا می کردند. ادبیات عزیز فارسی ابزاری است که از طریق آن فرهنگ و اندیشه ها تبادل می شوند، هرکس به صرف آنکه ادبیات می داند و می خواند نباید به خود اجازه دهد که وارد حوزه های تخصصی دیگر علوم انسانی و اجتماعی، از جمله تاریخ، جغرافیا، دین، روان شناسی، جامعه شناسی و به ویژه حوزۀ اندیشه های سیاسی، شود و اظهار فضل و نظر نماید.
4- ای کاش این دانش آموختۀ عزیز ادبیات به لغت نامه ها رجوع می کردند و می آموختند که نقد صرفاً به معنای رد و نفی نیست، نقد به معنای تأیید و اثبات نیز می باشد یا به فرمودۀ شاعر:
«عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند».
وقتی تعریف و اصول نقد را نمی دانیم چگونه به خود اجازه می دهیم که در قالب نام و عنوان آن، سراغ آثار دیگران برویم؟ اخلاق و تقوای علمی حکم می کند که اگر عیب و ایراد اثری را گوشزد می کنیم محاسن و نقاط قوت آن اثر را نیز برشماریم.
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.
5- منتقد محترم قاعدتاً باید بدانند که گل بی خار و عیب فقط خداوند متعال و کلام احیابخش آن در قرآن کریم است. کدام اثر علمی را در حوزۀ علوم، به ویژه علوم انسانی و اجتماعی، می توان یافت که هیچگونه عیب و ایراد شکلی یا محتوائی نداشته و از دایرۀ نقد، مصون و محفوظ باشد؟
کو کریمی که ز بزم طربش غمزده ای جرعه ای درکشد و دفع خماری بکند؟
6- منتقد محترم لازم است بدانند که کتاب مورد نقد، بخش اعظم رسالۀ دکتری اینجانب است که زیر نظر سه استاد صاحب نام تاریخ ایران، جناب آقایان دکتر غلامحسین زرگری نژاد، دکتر عطاءالله حسنی و دکتر محمدعلی اکبری به نگارش درآمده است. از سوی دیگر، این اثر توسط داوران طراز اول حوزۀ اندیشۀ سیاسی مورد داوری و ارزیابی قرار گرفته است که حتماً تصدیق می فرمایند، در زمینۀ یاد شده، از صلاحیت دانش و بینش و اخلاق علمی وافری برخوردارند. ضمن آنکه این اثر در سال 1392 کاندیدای جایزۀ ادبی جلال آل احمد (کتاب سال جمهوری اسلامی ایران) نیز بوده است و خلاصه آنکه:
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد بندۀ طلعت آن باش که آنی دارد.
7- ارزیابی و نقد آثار دیگران، لطف بزرگی است که از سوی منتقدان و با رعایت اصول و آداب نقد مطرح می شود، اما منتقد محترم حتماً تصدیق می فرمایند که شایسته نیست دربارۀ چگونگی انتخاب و شاخص های انتخاب ارزیابان کتاب فصل که از آن ها اطلاع نداریم پیشداوری شود و زحمات ارزشمند دیگران به سخره گرفته شود:
نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد تَذَروِ طُرفِه من گیرم که چالاک است شاهینم.
اینجانب در اینجا آمادگی خود را برای برگزاری جلسۀ نقد کتابِ منتخب اینجانب با حضور منتقد محترم و صاحب نظران حوزۀ اندیشۀ سیاسی در خانۀ کتاب جمهوری اسلامی ایران اعلام می کنم.
8- خدای را بسیار شاکرم که در نظام جمهوری اسلامی، علیرغم همۀ تبلیغات منفی دشمنان، فرصتی فراهم شده است تا در نشریۀ «کتاب ماه ادبیات»، هرآن چه که نویسندگان می نگارند، و با هر رویکردی که قلم می زنند چاپ و منتشر شود؛ زیرا این بر من یقین است که:
از طعنۀ رقیب، نگردد عیار من چون زرّ اگر برند مرا در دهان گاز.
9- کتاب ناچیز بنده، کتاب برگزیده نبوده است بلکه درخور شایستۀ تقدیر شناخته شده است که تعاریف و شاخص های شان با هم تفاوت دارند. در این باره توصیه می کنم به لغت نامه ها، تعاریف و شاخص های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رجوع شود.
10- نکته جالبی که حکایت از بداخلاقی منتقد محترم دارد این است که کتاب منتخب «بررسی تحلیلی سنت اندرزنامه نویسی در تاریخ میانۀ ایران» را شایستۀ انتقاد دانسته و این در حالی است که عمدۀ حملات ایشان به اثر دیگر اینجانب یعنی «ریشه ها و مبانی اندرزنامه نویسی در دو قرن اول هجری» است. ادغام انتقادات بر دو کتاب مجزا، ولی در یک نوشتۀ واحد، گواه چیست و حکایت از چه دارد؟ غیر از این می تواند باشد که منتقد محترم از یافتن ایراد مبنائی از کتاب منتخب عاجز مانده و به ناچار برای غنا بخشیدن به ادعای خود به مطالب کتاب دیگر متوسل شده است تا شاید، در این بازار مکاره، با تخریب و تحقیر دیگران برای خود جا و نامی دست و پا کند؟ «درِ این سرا به اشتباه کوبیده اید، آش در خانۀ همسایه پنهان شده است».
11- نکتۀ آخر آنکه اثر منتخب اینجانب در نمایشگاه بین المللی کتاب 1392 در مصلای تهران با حضور استادانی چون دکتر جمشید کیانفر، دکتر حسین زمانی، دتر بهرامپور و دکتر صائمیان در بوتۀ نقد قرار گرفت. در این نشست، نقاط قوت و ضعف کتاب از سوی منتقدان یاد شده مطرح شد که سپس نویسنده نیز با پذیرش بخشی از آن ها به دیگر سؤالات و مسائل مطروحه پاسخ گفت.
اما پاسخ به نقد کتاب شایستۀ تقدیر:
در این قسمت از نوشته، به انتقادات منتقد محترم، نسبت به کتاب «ریشه ها و مبانی اندرزنامه نویسی در دو قرن اول هجری» و کتاب شایستۀ تقدیر، «بررسی تحلیلی سنت اندرزنامه نویسی در تاریخ میانۀ ایران»، پاسخ می گویم که ایشان آن را شایستۀ انتقاد به معنی تحقیر و تخریب دانسته اند:
منتقد محترم، ایرادات وارده را به 4 دستۀ عام، و به 4 دستۀ خاص کتاب «بررسی تحلیلی سنت اندرزنامه نویسی سیاسی در تاریخ میانۀ ایران»، به شرح ذیل، دسته بندی نموده است:
1- نادرستی برخی مطالب مندرج در کتاب (الف- نادرستی محتوائی ب) نادرستی ناشی از بی دقتی در انتخاب واژه ها)
2- وجود مطالب بی ارتباط با موضوع کتاب
3- ذکر نکردن منابع
4- نادرست بودن شیوۀ ارجاع
5- تکراری بودن برخی مطالب
6- اظهارنظرهای شخصی
7-ابهام
8- استفاده از ترکیبات نادرست
خدای را شاکرم که ایرادات کلی نویسندۀ محترم بر دو کتاب بنده، که عموماً با رویکرد ادبی انجام شده است، از انگشتان دو دست تجاوز نمی کند و مصادیق هر ایراد نیز به تعداد انگشتان یک دست نمی رسد که قضاوت در این باره را نیز به علما و مخاطبان صاحب نظر وا می گذارم؛ آنانی که کتاب می خوانند و کتاب می نویسند و مسائل حوزۀ تألیف و کتاب را به خوبی می فهمند.
1- نکته ای که به وضوح، دال بر بداخلاقی علمی منتقد محترم می باشد این است که ایشان در ص 76 (ص 6 مقالۀ علی مددی) به نقد کتاب منتخب بنده پرداخته است و باز در اینجا هم تکرار می کنند که «انتقادات وارد بر کتاب بررسی تحلیلی سنت اندرزنامه نویسی سیاسی در تاریخ میانۀ ایران را به دو دسته می توان تقسیم کرد؛ اول انتقاداتی که در کتاب «ریشه ها و مبانی فکری اندرزنامه نویسی سیاسی در دو قرن اول هجری، نیز دیده می شدند، و دوم انتقاداتی که خاص کتاب «بررسی تحلیلی سنت اندرزنامه نویسی سیاسی در تاریخ میانۀ ایران است»؛ باز با ترکیب دو کتاب بنده سعی دارند با کلی گوئی و حجم سازی و تکرار بی مورد، ذهن مخاطب را منحرف سازند و بر غنای ادعای خود بیافزایند. بنده را متهم به تکرار گوئی می کنند و این در حالی است که یک ادعای نابجا و بی مورد را در یک مقالۀ نه صفحه ای بارها و بارها تکرار کرده اند.
2- از سوئی عمدۀ انتقادات منتقد محترم با رویکرد ادبی است و این در حالی است که اثر اینجانب در حوزۀ اندیشۀ سیاسی است که جنس آن ها با هم متفاوت است؛ و از سوی دیگر باید توجه داشته باشید بنده معلم تاریخ هستم، گرچه با ادبیات نیز زندگی می کنم و ادبیات را از برخی مدعیان آن بهتر می فهمم.
3- «نادرستی محتوائی»: منتقد محترم به مطلبی از خواجه نصیرالدین توسی استناد کرده اند که در آن جمله، خواجه از زبان اهل منطق می فرماید: «زشتی و زیبائی یا تاریکی و روشنی از قوای ظاهری مشترک میان انسان و حیوان است»؛ منتقد محترم بر این جمله نقد وارد دانسته زیرا بر این باور است که این ها صفت می باشند نه قوّه و توانائی (علی مددی، ص 76). اگرچه منتقد محترم، از حیث ادبی، به درستی، واژه های مذکور را صفت دانسته است، اما در زبان منطقیون و فلاسفه، زشتی و زیبائی و تاریکی و روشنی، به خاطر جاذبه و دافعه ای که در خلق ایجاد می کنند، قوه و توانائی محسوب می شوند. به عنوان مصداق، لازم است منتقد محترم بدانند که منطقیون و فلاسفه، خداوند را «قدیم» می دانند و عالم هستی را «جدید» برمی شمارند، این ها مفاهیم عمیق و غنی فلسفی است که نیازمند تخصص و کسب معرفت در این حوزه است.
سپس در جائی دیگر به جمله ای در مورد یکتاپرستی ایرانیان اشاره شده که به منتقد محترم برخورده است! ایرانیان، به گواهی اسناد و متون تاریخی، بی تردید، جزء اولین اقوامی هستند که به خدای واحد پی بردند، اعتقاد به وجود دو نیروی خیر و شرّ دال بر عدم وحدانیت نیست. اگر استدلال منتقد محترم درست باشد پس باید نتیجه گرفت که مسلمانان نیز چون به وجود دو نیروی شیطانی و الهی معتقدند پس یکتاپرست نیستند! در ضمن، از اصول نقد آثار تاریخی و اندیشۀ سیاسی آن است که برای اثبات ادعای خود، می باید به منابع دست اول رجوع کرد نه تحقیقات و ادعاهای پژوهشگران و محققان معاصر، آن هم محققان بیگانه، که مقاصد و اهداف شان بر همگان مشخص و اظهر من الشمس است.
در ادامه، منتقد محترم می فرمایند که آوردن «چیستان» ذیل اندرزنامه ها درست نیست، زیرا «از میان این موارد، آوردن چیستان ذیل عنوان فصل نادرست است و نمی توان گفت که همۀ چیستان ها ذیل اندرزنامه اند» (علی مددی، ص76)؛ پس همانگونه که از سخن شخص ایشان برمی آید، حداقل بخشی از چیستان ها را می توان ذیل اندرزنامه ها قرار داد که منظور من نیز همین بوده است.
سپس منتقد محترم برای نقد تعریف سیاست به نوشته های دکتر طباطبائی استناد جسته اند و مدعی شده اند که تعریف من نادرست است چون دکتر طباطبائی چیز دیگری می گوید؛ مگر معیار درستی و نادرستی در علم تاریخ و اندیشه های سیاسی، جناب آقای دکتر طباطبائی است؟ چرا اصرار می ورزید حتماً باید به آثار دکتر طباطبائی استناد می جستم وقتی در مبانی با ایشان اختلاف نظر دارم؟
4- «نادرستی ناشی از بی دقتی در انتخاب واژه ها»: اینجانب در سال 73 و نیمسال اول تحصیلی مقطع کارشناسی از استادانم آموخته بودم که برخی از واژه ها امروزی است و زائیدۀ تفکر مدرن است، واژگان بار معنائی دارند و با توجه به مفهوم زمان خود می بایست فهم شوند و به کار روند؛ اما لازم است منتقد محترم بدانند که به کار بردن برخی واژگان یا در مقام بدل بوده یا مفهوم عام شان مراد بوده است؛ همان گونه که امروز برای حکومت پیامبر در مدینه یا مادها در غرب و شمال غربی ایران واژۀ دولت را به کار می بریم که از مفاهیم مدرن است. اگر اجازه نداریم برای فهم مطالب و ایجاد ارتباط با مخاطبان خود، این واژه و واژگانی چون ملت و دولت و کشور و وطن و... را به معنای عام شان بکار ببریم، مستدعی هستم که منتقد محترم، بنده را ارشاد فرمایند که از چه واژگانی استفاده کنم؟
5- «ذکر نکردن منابع»: آیا شباهت چند جملۀ بنده با چند جملۀ دکتر طباطبائی دال بر این است که بنده از ایشان رونویسی کرده ام اما از ایشان نام نبرده ام؟ تازه اگر در برخی موارد، بنده از ایشان یا دیگر نویسندگان تأثیر پذیرفته ام اولاً امری عادی و طبیعی است، و دوم اینکه شباهت جملات چه خللی به اعتبار کار بنده وارد می کند؟
6- «نادرست بودن شیوۀ ارجاع»: اگرچه نکات مورد نظر منتقد محترم، در این زمینه، وارد است اما لازم است که بدانند اینجانب به دلیل تدریس درس روش تحقیق با این مباحث آشنائی دارم که صد البته در این باره نیز دیگران و به ویژه دانشجویان من باید قضاوت کنند، ضمن این که افتخار شاگردی استادان طراز اول این حوزه را دارم و محضر بزرگانی چون دکتر عطاء الله حسنی و دکتر علی اصغر مصدق (استادان تاریخ دانشگاه شهید بهشتی) را در دو مقطع تحصیلی کارشناسی و کارشناسی ارشد، به عنوان دانشجوی رتبۀ اول دانشگاه شهید بهشتی، درک نموده ام و بهره ها برده ام. در ضمن، از منتقد محترم می پرسم، آیا صِرف یافتن دو مصداق در کتاب 400 صفحه ای دلیلی بر نادرستی شیوۀ ارجاعات می تواند باشد؟
7- «تکراری بودن مطالب»: نکتۀ دیگر آن که منتقد محترم برای خود سؤال طرح می کنند که چرا مطلبی از کتاب «اندرزنامه نویسی در دو قرن اول هجری» در کتاب «اندرزنامه نویسی سیاسی در تاریخ میانۀ ایران» نیز تکرار شده است. لازم است که بدانید آثار اینجانب، دو کتاب مجزا و مستقل از هم، اما از یک جنس می باشند؛ بخشهایی از دو کتاب همپوشانی موضوعی دارند، طبعاً تکرار جمله یا حتی فصلی از کتاب اول اینجانب در کتاب دوم، به لحاظ اهمیت مطلب و موضوع و ارتباط با مبحث، نه تنها عیب محسوب نمی شود بلکه حسن کار تلقی می شود.
8- «اظهارنظرهای شخصی»: منتقد محترم در بخش دیگری از انتقاداتش مدعی است که «... در این دست نوشته ها، جایی برای اظهار نظر شخصی وجود ندارد. (علی مددی، ص 78)؛ منتقد محترم به این نکته توجه کنند که کتاب منتخب اینجانب «بررسی تحلیلی اندرزنامه های سیاسی در تاریخ میانۀ ایران» نام دارد؛ آن اظهار نظرهای شخصی، تحلیل نام دارد که در این باره نیز پیشنهاد می شود به تعریف تحلیل و شاخص های آن رجوع شود. مگر می شود در یک کار تحلیلی اظهار نظری، ولو به غلط و اشتباه، صورت نپذیرد. پس جایگاه خلاقیت و تولید علم کجاست؟ آیا جایگاه و معنای تولید علم، تحلیل و خلاقیت، کپی برداری کردن آثار دیگران است؟ آنجائی که تحلیل ارائه می شود منتقد محترم می فرماید اظهارنظر شخصی کرده است و آنجا که استناد می شود مدعی است تحلیل ندارد، پس به جا بود منتقد محترم، شاخص های اظهارنظرهای شخصی و تفاوت آن را با تحلیل نیز ارائه می دادند تا انتقاد ایشان صرفاً جنبۀ «توهین و تحقیر و تخریب» به خود نمی گرفت و جنبۀ آموزشی نیز می داشت و اینگونه نقدشان نیز عیار بهتری پیدا می کرد.
9- لازم است منتقد محترم بدانند که عمدۀ استادان و صاحب نظرانی که آثار ناچیز بنده را مطالعه فرموده اند، نثر کتاب را ستوده اند؛ منتقد محترم در این باره فقط به یک مورد از کتاب دکتر طباطبائی اشاره کرده و باز ایشان را ملاک درستی یا نادرستی مطالب قرار داده است. دربارۀ آثار دکتر طباطبائی که منتقد محترم مدعی و مدافع اندیشه های ایشان هستند نیز قضاوت را به اهل فن باید سپرد. اینجانب با همة احترامی که به ساحت علمی استاد طباطبایی دارم، اما به دلیل اینکه ایشان از منظر علم سیاسی وارد تاریخ شدهاند و اینجانب از طریق تاریخ به موضوع سیاست نگریستهام، اختلاف نظر دارم. اساساً به دلیل همین اختلاف دیدگاه و ارائۀ رویکردی متفاوت و جدید به موضوع، کتاب اینجانب مورد نظر منتقدان و جوایز کتاب قرار گرفته است.
10- استفاده از ترکیبات نادرست: باز منتقد محترم، از حیث ادبی بر کتاب منتخب تاخته و فقط توانسته است دو نکته بیابد که یکی «نکات سیاسی – روانی» و دیگری «اطاعت گوسفندوار» است. باز لازم به ذکر است که امروزه کاربرد علم روان شناسی در دنیای سیاست و اهل سیاست جایگاه خاصی برای خود پیدا کرده است؛ و دیگر آن که در متون اندرزنامه ای رعیت به گوسفند تشبیه شده اند نه حیوان دیگری؛ و سوم آنکه خلق و ساخت ترکیبات جدید ادبی لزوماً به معنای عیب محسوب نمی شود بلکه برخی از موارد نیز می تواند هنر و نشانۀ خلاقیت و توان علمی نویسندگان و مؤلفان تصور شود.
11- منبع سازی: منتقد محترم جائی نیز ادعا کرده اند که بنده منبع سازی کرده ام. بنده همۀ آن آثار را دیده ام و مورد مطالعه قرار داده ام و از عمدۀ منابع نیز استفاده کرده ام؛ اما استادان علم تاریخ به من آموخته اند که برای استنادات خود اجازه نداریم به کتاب های تحقیقات و پژوهش ارجاع دهیم، بلکه باید به منابع مورد نظر رجوع کنیم. رجوع به تحقیقات دیگران پس از پایان تحقیق ماست آن هم برای آنکه نقاط ضعف یا قوت کار خود را دریابیم نه بیشتر. و این نکته لازم به یادآوری است که ندیدن دلیل بر نبودن نیست؛ ارجاع ندادن به تحقیقات به معنای نخواندن یا منبع سازی کردن نیست.
و نکتۀ آخر آنکه ای کاش، منتقد محترم برای اثبات ادعاهای خود به جای استفاده و استناد به آثار ژورنالیستی و تحقیقات، حداقل به یک منبع تاریخی رجوع می فرمود و استناد می جست. در پایان این نوشته، از خداوند بزرگ می خواهم که به همۀ مدعیان دانش، اخلاق عنایت فرماید که اخلاق علمی یکی از مصادیقی است که ضعف آن خسارت های جبران ناپذیری را به جای خواهد گذاشت.
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار بگذارند و خم طرّۀ یاری گیرند.
دکتر سینا فروزش
(عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی – واحد علوم و تحقیقات تهران)
sinaforoozesh@gmail.com